آشنایی با سیستم ایمنی بدن انسان
انسان به عنوان اشرف مخلوقات بر روی زمین،موجودی است که دارای دو بعد جسماني و روحاني است و براي محافظت از هر يك از اين دو بعد وجودي خود طبيعتاً به دو سيستم دفاعي نياز دارد: يكي براي بعد جسماني- كه در حيطه ي علم ايمني شناسي بررسي مي شود- و ديگري براي بعد روحاني.
علم ايمني شناسي را در يك جمله « توانايي تشخيص و تمايز خودي از بيگانه» تعريف مي نمايند ولي در پشت اين تعريف به ظاهر ساده، دريايي از شگفتي ها نهفته است.
در جسم كه نازل ترين درجه ي وجودي انسان است به ميزان زيادي مكانيسمهاي ايمونولوژيك پيچيده وجود دارد، پس بايد در عالم معنا كه در واقع در بر گيرنده ي بعد روحاني ماست، نيز چنين قوانين مشابهي وجود داشته باشد تا آن بعد عالي تر ما (روحاني) از گزند آفتها مصون بوده و «ايمني» برايش فراهم آيد كه هدف از خلقت انسان هم همين است.
معتقدين به مكتب، «هستي قانونمند است» و بر هر چه هست، قوانيني عمومي و همه شمول حاكم است. جهان در اين مكتب، يك كل است و هر عنصري از جهان جزئي از اين كل به شمار مي آيد. بين اجزاي جهان همسازي همدردي و وحدت برقرار است و بر هستي، قانوني ازلي و همه شمول حاكم مي باشد. از نظر آنها، اين قوانين تجلي ذات الهي در جهان هستند.
در عوض، اتميسم و رويكردهاي تجزيه گرايانه در قالب مكتب مكانيستي، قوت گرفت. تحولات شگرف در طبيعت شناسي كه در تاريخ علم به نام عصر انقلاب علوم (قرن 17) و نيز دوره ي مرسوم به انقلاب صنعتي (قرن 18 و 19) خوانده شده است، از ره آوردهاي گرايش اتمي به جهان بودند.
شيوه ي تفكر ارگانيستي، بر مفاهيم جديدي چون: «كليت»، «نظام»، «سلسله مراتب» و «پويايي پديده هاي زيستي» تأكيد فراوان دارد. از اين نظر گاه، يك موجود زنده، يك ارگانيسم كلي است كه بسياري از صفات آن نه از جمع خواص اجزاء، بلكه از تماميت و كليت آن ناشي مي شود. در موجود زنده، واكنشي به نام متعادل ايستايي وجود ندارد، بر عكس هر ارگانيسم زنده همواره در حال «شدن» است.
به قول مولوي:
شد مبدل آب اين جو چند بار
عكس ماه و عكس اختر بر قرار
اي برادر عقل يك دم در خود آر
دم به دم در تو خزان است و بهار
دم به دم نو مي شود دنيا و ما
فارغيم از نو شدن اندر بقا
و به قول هاتف اصفهاني
چشم دل باز كن كه جان بيني
آنچه ناديدني است آن بيني
دل هر ذره را كه بشكافي
آفتابيش در ميان بيني
تا به جايي رساندت كه «يكي»
از جهان و جهانيان بيني
آنچه را بر خود نمي پسندي بر ديگران نپسندي
اساس علم ايمان شناسي
چگونگي بدن، خودي را از غير خودي مي شناسد
به قول دكتر بهرام الهي:
براي انسان اين زمان، آن معنويتي ملموس و قابل درك است كه صور و اصطلاحاتش را در زندگي امروزي،بخصوص در علوم تجربي كه دنياي كنوني ما متأثر از آن است پيدا كند.
در حقيقت نظام علمي حاكم بر معنويت چنان دقيق است كه ما به وضوح مي توانيم تقارني چشمگير ميان ابعاد مادي و معنوي «خودي» را نظاره گر باشيم.
ايمني مي تواند ذاتي يا اكتسابي باشد.
ايمني ذاتي: شامل فرآيندها و عناصري است كه شخص با آنها به دنيا مي آيد و اين عناصر عمواره بدون آمادگي قبلي جهت محافظت فرد در مبارزه با مهاجم خارجي حضور دارند. اين عناصر به طور كلي شامل سطوح بدن و اجزاي داخل بدن مي باشند. سطوح بدن مثل پوست و غشاهاي مخاطي بدن و واكنش عطسه و سرفه كه در برابر عوامل محيطي، سد موثري ايجاد مي كنند. عناصر داخلي متعددي نيز نمايانگر ايمني ذاتي هستند از جمله تب و يكسري مواد ترشح شده از گلبولهاي سفيد (لكوسيتها) مثل اينترفرون و همچنين يك سري از پروتئينهاي موجود در سرم مثل بتاليزين، آنزيم ليزوزيم.
اين نوع ايمني در بدو تولد مي تواند با فطرت پاك انساني قابل مقايسه باشد. يك نوع ايمني اوليه كه بسيار ساده است ولي در عين حال به عنوان زمينه اي براي مبارزه ي كمكي در برابر عوامل بيماري زاي معنوي محسوب مي شود. «ايمني ذاتي بيولوژيكي» همان « ايمني فطري معنوي» يا همان « شهود وجداني» است.
همه ما با فطرت و سرشتي نيكو آفريده مي شويم. اين سطح از ايمني مي تواند عيوب رذايل را تشخيص دهد و با انواع خفيف آنها مبارزه كند.
ايمني اكتسابي: از ايمني ذاتي اختصاصي تر است و تنها در مهره داران وجود دارد زماني اين نوع ايمني جلوه گر مي شود كه شخص با يك عامل خارجي تماس پيدا كند. تماس اوليه با عامل خارجي، زنجيره اي از وقايع را راه اندازي مي كند كه به فعال شدن نوع خاصي از گلبولهاي سفيد به نام لنفوسيتها منجر مي شود و اين سلولها پروتئينهايي را با خاصيت ويژه در برابر عوامل خارجي توليد مي كنند كه به آنها «آنتي بادي» مي گويند. با اين روند، فرد در برخورد بعدي با عامل آزار رسان، مقاومتر مي شود و به اصطلاح ايمني به دست مي آورد كه به آن ايمني اكتسابي مي گويند.
در واقع ايمني اختصاصي مكانيسمي است كه انسان با آمدنش در اين دنيا (برخورد با آنتي ژن) به آن نياز پيدا كرده است و در واقع داشتن «اختيار» است كه وجود اين سيستم را ضروري مي نمايد. عوامل خارجي و حجابها در اين دنيا بسيارند كه ديگر ايمني ذاتي (فطري) (نبي باطن) كفاف مبارزه با آنها را نمي دهد و نياز به نبي ظاهر و ارشادهاي حاصل از تعلميات آنهاست تا بدين نحو جلوي برخورد با عوامل خارجي (رذايل) را بگيرند و در صورت عدم اجتناب از آنها، با آنها با نحو مقتضي مبارزه نمايند.
به قول مولوي
صد هزاران دام و دانه است اي خدا ما چون مرغان اسير و بينوا
اين عوامل خارجي كه به تعبير مولانا «موانع كمال» به حساب مي آيند، عده اي از آنها «موانع معرفتي» كمال هستند مانند: تكيه بر حواس ظاهري، وهم و خيال، پيروي از عقل جزوي، تقليد كوركورانه و.... و شماري ديگر «موانع غير معرفتي» كمال مانند: دل بستن به دنيا و مال و ثروت، تكبر، شهوت، حسد، خشم و ..... كه در بخش (آنتي ژن و آنتي بادي) به ذكر و قياس آنها با سيستم ايمني بدن مي پردازيم.
آفتي نبود بتر از ناشناخت تو بر يار و نداني عشق باخت
(دفتر سوم مثنوي)
روند ايجاد عمدي ايمني اكتسابي را واكسيناسيون (تزريق واكسن) مي گويند. يعني نوزاد، كودك يا فرد بزرگسال را، عمداً در معرض عامل بيماري زا قرار مي دهند تا شخص نسبت به آن ايمني پيدا كند و در برخوردهاي بعدي با همان عامل بيماري زا، بدن وي نسبت به آن مقاوم باشد. تركيبي كه در برابر آن پاسخ ايمني اكتسابي ايجاد مي شود « آنتي ژن» نام دارد.
ايمني سازي به دو روش فعال و غير فعال انجام مي شود. در نوع فعال مانند تجربه ي ادوارد جنر و واكسيناسيون روزمره، سيستم ايمني فرد به وسيله ي تجويز آنتي ژن، فعال مي شود. ولي در نوع غير فعال يا پاسيو (گذرا) فرد غير ايمن به وسيله ي انتقال آنتي بادي ضد عامل محرك خارجي، ايمن مي شود.
مشخصات پاسخ ايمني
1- اختصاصي بودن
2- تمايز بين خودي و غير خودي: توانايي شناخت و پاسخ به مولكولهاي بيگانه و غيرخودي و اجتناب از پاسخ به مولكولهاي خودي، از مشخصات ديگر پاسخ ايمني است. در واقع خودي وغير خودي دو تجلي از يك حقيقتند. بي جهت نبوده است كه مولوي گفته است كه
عاشقم بر لطف و بر قهرش به جد بوالعجب من عاشق اين هر دو ضد
2- خاطره ي ايمني: از خصوصيات سيستم ايمني بدن (مانند سيستم عصبي) توانايي به خاطر آوردن تماس قبلي با مولكولهاي بيگانه است و پاسخ بزرگتر و سريعتري را به علت «آموزش قبلي» ايجاد مي كند. از اين بخش نيز بايد الهام بگيريم و تمام فضايل را ملكه ي ذهن نماييم تا بتوانيم در رويارويايي با ابتلاآت بر آنها فايق آييم.
4- تنوع: سيستم ايمني قادر به پاسخگويي به طيف وسيعي از آنتي ژن ها با ساختار مولكولي متفاوت است و توانايي دارد به مولكولهايي كه قبلاً بدن با آن برخورد نكرده است پاسخ دهد. علت آن به جهت تغيير پذير بودن ساختار مولكولي محلهاي اتصال به آنتي ژن بر روي غشاي لنفوسيتها، يعني سلولهاي مسوول پاسخ ايمني است.
5- خود محدودي: تمامي پاسخهاي ايمني به مرور زمان و پس از قطع تحريك آنتي ژني رو به كاهش مي گذراند و لنفوسيتها كه با واسطه ي آنتي ژن براي پاسخ ايمني تحريك شدند، بعد از انجام وظيفه، يعني افتراق بيگانه از خودي و انهدام آن، يا از بين مي روند و يا به سلولهاي يادگار كه بالقوه خاموش و مسوول ايجاد خاطره در سيستم ايمني هستند، تبديل مي شوند.
هر گونه افراط و تفريط در زندگي ( در هر كاري) مي تواند ما را به بيراهه بكشاند. بنابراين مكانيسمهاي كنترلي بايد در كار باشند تا انسان بتواند در مسير ايمني معنوي خط اعتدال را بپيمايد.
پاسخهاي ايمني اختصاصي بر اساس اجزاي شركت كننده در پاسخ به دو گروه تقسيم مي شوند:
1- ايمني هومورال: اين نوع ايمني با واسطه ي مولكولهايي است كه در خون وجود دارند و مسوول شناسايي اختصاصي آنتي ژن ها هستند و انهدام آنها را بر عهده دارند. اين مولكولها همان آنتي بادي ها هستند.
2- ايمني سلولي: اين نوع ايمني با واسطه ي سلولهاي T است.
مراحل مختلف پاسخهاي ايمني
به طور كلي هر پاسخ ايمني به عامل بيگانه شامل 3 قسمت است: مرحله ي شناسايي، مرحله ي فعال شدن و مرحله ي اجرا
1) مرحله ي شناسايي: در اين مرحله آنتي ژن هاي بيگانه به گيرنده هاي اختصاصي خود بر سطح لنفوسيتهاي بالغ متصل مي شوند.
2) مرحله ي فعال شدن: در اين مرحله از پاسخ ايمني، متعاقب شناسايي اختصاصي آنتي ژن، لنفوسيتها تكثير و تمايز مي يابند. تكثير باعث گسترش لنفوسيتهاي اختصاصي آني ژن مربوط خواهد شد. گروهي سلولهاي اجرايي مي شوند كه وظيفه ي آنها دفع آنتي ژن است و گروه ديگر به سلولهاي مسوول حفظ خاطره ي ايمني تبديل مي شوند و گروهي هم مي ميرند.
3) مرحله ي اجرا: مرحله اي است مشابه آماده شدن انسان در مرحله ي آفت شناسي و تجهيز كليه نيروها براي مبارزه با هواها (آنتي ژن ها) كه در واقع به تعبير مولانا « جام باده» است در كنار مرحله ي اجرا كه اين در كنار «جعد يار» قرار مي گيرد.
يك دست جام باده و يك دست زلف يار
رقصي چنين ميانه ي ميدانم آرزوست
«غزليات شمس»
پس در واقع مرحله ي اجراي پاسخ ايمني اختصاصي، به نوعي تشديد و تمركز مكانيسمهاي دفاعي ايمني ذاتي است و قابل قياس با مرحله ي كارزار و جنگ انسان است يعني همان جهاد اكبر. و حقيقتاً بسيار مشابه اين عرصه ي جهاد است. زيرا انسان در جهاد اكبر، خود نفساني را فراموش مي كند و در واقع آماده ي فنا مي شود، بلكه در فنا مي زيد! در سيستم ايمني بدن هم براحتي چنين است، كليه ي نيروها و لوازم دفاعي بدن كه ذكر آنها رفت يك دست و يك صدا شده با عشقي فراوان و فقط به قصد از بين بردن بيگانه و حفاظت از حريم امن و ايمني بدن، كاملاً عاشقانه تا حد فنا! مي كوشند.
به طور كلي هر ماده ي بيگانه اي كه باعث برانگيختن پاسخ ايمني در بدن فرد شود ايمونوژن نام دارد. آنتي ژن به هر عاملي مي گويند كه به طور اختصاصي به لنفوسيتها و آنتي بادي ها (اجزاي ايمني اختصاصي) متصل شود.
پس همه ي ايمونوژن ها آنتي ژن هستند ولي همه ي آنتي ژن ها،ايمني زا نيستند و براي ايمني زايي شرايطي لازم است. اهم اين شرايط عبارتند از: بيگانه بودن، وزن مولكولي بالا،پيچيدگي مولكولي و شيميايي
كمك آنتي ژن ها يا هاپتنها: يكسري از آنتي ژن ها هستند كه به دليل وزن مولكولي پايين عليرغم اتصال به گيرنده هاي اختصاصي بر روي سلولها،توانايي تحريك پاسخ ايمني را ندارند. به اين موادها هاپتن مي گويند. اگر اين مولكولها با تركيباتي با وزن مولكولي بالا متصل شوند به ماده اي ايمونوژن تبديل مي شوند.
اپي توپ: در آنتي بادي ها يا گيرنده هاي لنفوسيت،محلي جهت اتصال به آنتي ژن وجود دارد كه از نظر ساختمان، قالب مكمل قسمتي از آنتي ژن اختصاصي مي شود. به اين قسمت از آنتي ژن كه به طور اختصاصي به محل اتصال آنتي بايد متصل مي شود، شاخص آنتي ژني يا اپي توپ مي گويند. آنتي ژن ها ممكن است در مولكولهاي خود داراي يك محل اتصال يا اپي توپ باشند كه در آن صورت اين قسمت در واقع همان هاپتن است و همچنين ممكن است حاوي تعداد زيادي از اپي توپ مشابه بر روي يك مولكول باشد. شايع ترين نوع آنتي ژن ها به صورت يك مولكول پروتئيني است كه چندين شاخص آنتي ژني با ساختمان متفاوت، در اين مولكول قرار دارد.
تقسيم بندي آنتي ژن ها
از نظر ساختمان شيميايي آنتي ژن ها به چند دسته تقسيم مي شوند:
1- پروتئينها: اصلي ترين دسته آنتي ژن ها هستند و در مولكول خود حاوي چندين نوع اپي توپ مختلف مي باشند. (آنتي ژن هاي چند شاخصي هستند). هر چه ساختمان پروتئين پيچيده تر باشد، پاسخ ايمني ايجاد شده قويتر است.
2- پلي ساكاريدها: به صورت بالقوه، اما نه هميشه، ايمونوژن هستند. معمولاً بخشي از يك ساختمان پيچيده مي باشند، مانند گليكوپروتئين هاي سطح سلول، كه به طور كلي اين ساختمان موجب تحريك پاسخ ايمني مي شود كه بخشي از آن مربوط به قسمت پلي ساكاريدي مولكول است. مثال آن در انسان، پاسخ ايمني در برابر گروه هاي خوني ABO است كه آنتي ژن هاي پلي ساكاريدي هستند.
3- اسيدهاي نوكلئيك
4- ليپيدها: غالباً به عنوان هاپتن عمل مي كنند و به تنهايي ايمونوژن نيستند.
آنتي بادي ها
پروتئين هايي محلول هستند كه توسط لنفوسيتهاي B، در جواب به تحريك آنتي ژن ترشح مي شوند و خود مي توانند به طور اختصاصي به آنتي ژن متصل شوند. به آنها ايمونوگلبولين، پادتن، آنتي كروگاماگلبولين (به علت قرار گرفتن در منطقه ي گاماي الكتروفورز سرم) نيز گفته مي شود. حدود 20 درصد پروتئين هاي پلاسما را تشكيل مي دهند و ساختمان آنها گليكوپروتئيني است كه بر حسب نوع آنها 82 تا 96 درصد آنها پروتئين و 4-18 درصد آنها از قند تشكيل شده است.
ساختار كلي تمام مولكولهاي آنتي بادي مشابه يكديگر است و اين تشابه به موجب اشتراك برخي ويژگي هاي فيزيكوشيميايي خاص، نظير بار الكتريكي و ميزان حلاليت در بين آنها مي گردد. زنجيره هاي سنگين و سبك آنتي بادي ها توسط پيوندهاي دي سولفيدي به هم متصلند.علاوه بر پيوندهاي دي سولفيدي بین زنجيره اي، پيوندهاي دي سولفيدي داخل زنجيره اي هم وجود دارد كه باعث ايجاد حلقه (loop) در زنجيره و ايجاد يك ساختمان متراكم براي ايمونوگلبولين مي شود كه به راحتي توسط آنزيمها به اوليگوپپتيدها يا آمينواسيدها تجزيه نمي شود. مولكول آنتي بادي تنها در مناطق محدودي قابليت شكنندگي توسط آنزيمها را دارد.
خواص بيولوژيك ايمونو گلبولين ها
روني روبرت پورتر در سال 1959 براي اولين بار مولكول IgG را به وسيله ي آنزيم گياهي پاپائين در مجاورت سيتئين از ناحيه ي لولا به سه قسمت تقسيم نمود. يك قسمت ازمولكول آنتي بايد را كه خاصيت اتصال به آنتي ژن دارد و از دو نقطه ي قرينه هم تشكيل مي شود Fab مي گويند و قسمت ديگر كه به آساني به صورت كريستال در مي آيد، قطعه كريستاليزه شونده يا Fc مي نامند. هر قطعه ي Fab شامل يك زنجيره ي سبك و نيمي از زنجيره ي سنگين به نام Fd مي باشد كه به وسيله ي پيوند دي سولفيدي به هم متصلند. خواص بيولوژيك مولكول آنتي بايد مربوط به قطعه Fc آن است.
1- فعال كردن پروتئينهاي سيستم كمپلمان
2- عبور از جفت: فقط IgG
3- ايمونوگلبولين ها مي توانند از ناحيه ي Fc به سطح سلولهاي سيستم ايمني و بعضي از سلولهاي ديگري متصل شده و سلولها را به انجام يكسري اعمال بيولوژيكي مثل تشديد عمل بيگانه خواري يا آزاد سازي ماست سل ها و بازوفيل ها، وادار سازند.
IgG
IgG از نظر مقدار، بيشترين ايمونوگلوبين سرم و ترشحات داخلي بدن را تشكيل مي دهد. چهار زير كلاس دارد كه مقدار IgG1 از همه بيشتر است (60-70 درصد). نيمه عمر آن به طور متوسط 21-23 روز است (به جز IgG3 كه 7-9 روز است) و در موارد كاهش يا نقص گاماگلبولين نيمه عمر آن افزايش مي يابد. به همين دليل آنتي بادي مزبور، مناسب ترين ايمونوگلبولين براي ايمن كردن غير فعال است. در موارد افزايش غلظت IgG مثل بيماري مولتيپل ميلوما، نيمه عمر آن كاهش مي يابد. مقدار طبيعي IgG در افراد بالغ mg/dl 1250 است.
اهمیت IgG در عبور آن از جفت و انتقال ایمنی از مادر به نوزاد است و ايمونوگلوبين های مادری تا ماه 8 یا 9سن نوزاد،در بدن وی باقی می مانند.این آنتی بادی نوزاد را در برابر عفونتهایی که مادر مصونیت داشته است،مصون نگه می دارد.
IgA دومين ايمونوگلبولين سرم از نظر فراواني است. مولكول آن در سرم غالباً به صورت منومر است ولي ترشحات خارجي بدن از جمله ترشحات مخاطهاي تنفسي گوارشي به صورت ديمر مي باشد. يعني معمولاً از دو واحد ساختماني آنتي بادي تشكيل شده است كه اكثراً از ناحيه Fc به هم متصلند. عامل اتصال هم يك مولكول گليكوپروتئيني با يك قلمرو است به نام زنجيره ي اتصال يا J-chain كه توسط پلاسموسيت هاي موجود در لايه ي لامينا پروپرياي مخاط توليد مي شود. علاوه بر آن مولكول IgA ترشحي داراي يك قطعه ترشحي است كه توسط سلولهاي پوششي مخاط و غدد ترشحي خارجي انسان و ساير حيوانات توليد مي شود.
IgM
IgM بزرگترين ايمونوگلبولين بدن است و به صورت پلي مر در بدن وجود دارد. از پنج واحد ساختماني كاملاً شبيه به هم تشكيل شده است كه توسط پيوندهاي دي سولفيدي در نواحي CH3 و CH4 به هم متصلند و همراه با آن يك زنجيره ي پلي پپتيدي اضافي به نام J-Chain يا زنجيره ي اتصال با پيوندهاي دي سولفيدي، انتهاي دو زنجيره ي سنگين انتهايي از حلقه ي پنتامر مولكول IgM را به هم وصل مي كند. مولكولهاي IgM به شكل ترشحي در ترشحات خارجي بدن به مقدار اندك وجود دارند و حاوي قطعه ترشحي (همانند SIgA) هستند. مقدار طبيعي IgM در يك شخص بالغ حدود mg/dl 100 و نيمه عمر آن 5 روز است.
IgD
مقدار آن در سرم بسيار كم و حدود 20-50 مي باشد و در سي درصد افراد از اين مقدار نيز كمتر است. نسبت به حرارت، اسيد و مواد احيا كننده در مقايسه با ساير كلاسهاي ايمونوگلبولين بسيار حساس تر است. لنفوسيت هاي B بالغ، داراي مولكولهاي IgD و منومر IgM در ساختمان غشاي سلول مي باشند كه به عنوان گيرنده ي آنتي ژن در سطح سلول B عمل مي كنند.
IgE
IgE كمترين ايمونوگلبولين بدن از نظر مقدار است. به صورت منومر در سرم و مايعات بدن مي باشد. نيمه عمر آن در سرم دو روز و نيم ولي در سطح سلولهاي بازوفيل و ماست سل 2 تا 3 هفته است. مانند IgD نسبت به حرارت و اسيد و مواد احيا كننده حساس است. مقدار طبيعي IgE سرم در افراد بالغ mg/dl 01/0 است و مقدار آن را معمولاً به صورت واحد بين المللي بيان مي كنند كه هر واحد بين المللي برابر 3/2 نانو گرم IgEمي باشد. ميزان آن به صورت 90 واحد بين المللي در يك سانتي متر مكعب سرم مي باشد كه البته مقدار بين 29 تا 800 متغير است. ميزان آن در بيماري هاي انگلي و بيماري هاي آلرژي افزايش مي يابد.
به اين آنتي بادي هموسيتوتروپيك يا دوستدار سلول خودي مي گويند. علت آن اين است كه در غياب آنتي ژن نيز، مولكولهاي IgE به بازوفيل ها و ماست سل ها متصل مي شوند. زيرا اين سلولها داراي گيرنده هايي با ميل تركيبي بالا براي قسمت Fc مولكول IgE هستند. تشكيل كمپلكس IgE و آنتي ژن منجر به خارج شدن مواد و ازواكتيو مانند هيستامين مي شود و از طرف ديگر به توليد فرآورده هاي متابوليسم اسيد آراشيدونيك مانند لكوترين ها و پروستاگلاندين ها منجر مي گردد كه سبب بروز تظاهرات آلرژيك و آنافيلاكسي مي شوند. به اين واكنش ها و پاسخ هاي ايمني كه در آن پاسخ ايمني به آنتي ژن بيگانه براي بدن زيانهاي دارد واكنش هاي ازدياد حساسيت مي گويند كه در يك نوع آن (تيپ I)، آنتي بادي IgE نقش مهمي را دارد.
وظايف آنتي بادي ها
عملكرد اجرايي يك مولكول آنتي بادي با اتصال به آنتي ژن آغاز مي گردد كه بر حسب ساختار، ايزوتايپ و موقعيت آناتوميك به پيامدهاي مختلف مي انجامد:
1- آنتي بادي هاي غشايي: اتصال آنتي ژن به سلول هاي B اختصاصي براي آن آنتي ژن پيامي محسوب مي شود كه آغازگر روند تكثير همان كلون لنفوسيتي و ترشح آنتي بادي مي باشد. عمل شناسايي آنتي ژن توسط آنتي بادي هاي غشايي موجود بر سطح سلول هاي B انجام مي شود. اين مولكولهاي ايمونوگلبولين غشايي از لحاظ ساختار با مولكول ايمونوگلبولين از همان ايزوتايپ، مختصري تفاوت دارند و داراي زنجيره ي پپتيدي با 26 اسيد آمينه ي اضافي در انتهاي كربوكسي خود هستند كه از غشا عبور مي كنند و به سيتو پلاسم مي رسند.
2- خنثي سازي آنتي ژن توسط آنتي بادي ترشحي: همان طور كه در مورد ويروسها و IgG گفته شد، آنتي بادي هاي ترشحي با اشغال جايگاه هاي آنتي ژني عوامل بيماري زا مثل سموم، داروها، ويروس و باكتري ها، از اتصال آنها به پذيرنده هاي آنها در سلول هاي بدن جلوگيري نموده و بدين ترتيب عوامل مضر را خنثي مي كنند.
3- سازش پذيري آنتي بادي: بسياري از اعمال مولكولهاي آنتي بادي به وسيله قسمت Fc آنها انجام مي شود و به همين دليل اخلاف حاصل از يك سو سلول B مي توانند ايزوتايپ هاي مختلف يك نوع ايمونوگلبولين را بسازند بدون اين كه محل اتصال به آنتي ژن دستخوش تغيير گردد. توليد اين ايزوتايپ هاي مختلف زنجيره ي سنگين موجب هدايت پاسخهاي ايمني همومورال به مسيرهاي عملكردي مختلف مي شود و با حفظ اختصاصي بودن آن نوع آنتي بادي براي آنتي ژن، اعمال اجرايي مختلفي فعال مي گردند. به اين كار سازش پذيري آنتي بادي مي گويند.
4- فعال شدن كمپلمان به وسيله IgG و IgM: كمپلمان يا مكمل شامل خانواده اي از پروتئين هاي سرم هستند كه به دنبال يك فرآيند آبشاري فعال شده و مولكولهاي اجرايي مختلفي را بوجود مي آورند و به طور كلي به عنوان مكمل عمل آنتي بادي هاي در جهت ليز سلولهاي هدف خاص، عمل مي كنند و ميانجي بسياري از اعمال ليز كننده ي سلولي و التهابي ايمني هومورال مي باشند. تنها برخي از ايزوتايپ هاي خاص قادرند كمپلمان را (از مسير كلاسيك) فعال كنند كه شامل IgG1 ، IgG3 ، IgM هستند.
5- اپسونيزاسيون يا تسهيل سازي بلع: فاگوسيتهاي تك هسته اي و گرانولوسيت ها هر دو قادرند تركيبات ذره اي را قبل از تجزيه ي داخلي سلولي و انهدام ببلعند كه به اين روند بيگانه خواري مي گويند كه شامل اتصال به ذرات بيگانه و سپس محصور كردن ذره در درون غشا مي باشد. هر دوي اين سلولها حاوي گيرنده هايي براي قسمت Fc زنجيره ي گاما () مربوط به IgG مي باشند كه باعث اتصال اختصاصي غشاي فاگوسيتها به ذرات بيگانه و افزايش چشم گير روند فاگوسيتوز مي شوند. به اين فرآيند اپسونيزاسيون مي گويند. علاوه در افزايش اتصال ذرات به فاگوسيتها، پيوند IgG به گيرنده ي سطح سلولي، احتمالاً باعث افزايش فعاليت متابوليك فاگوسيتها نيز خواهد شد كه باعث افزايش تخريب داخلي سلولي ذرات بلعيده شده خواهد شد.
6- ايمني مخاطي با واسطه ي IgA: قبلاً ذكر شده است.
7- ايمني در دوران نوزادي با واسطه IgG مادر
8- سلول كشي يا سايتوتوكسي سيته وابسته ي به آنتي بادي و با واسطه ي سلول (ADCC): در بسياري از مواد لازم است كه سلول هدف قبل از ليز توسط لكوسيتها به وسيله ي ايمونوگلبولين اختصاصي خود، به خصوص ايزوتايپ IgG پوشيده شده باشد كه شناسايي آنتي بادي متصل شده از طريق يك گيرنده ي لكوسيتي با ميل پيوندي كم براي قسمت Fc زنجيره ي گاما انجام مي شود. نام آن ماركر CD16 است و بر سطح NK سلولها و نوتروفيل ها قرار دارد. اين نوع فرآينده انهدام را سلول كشي وابسته به آنتي بادي و با واسطه ي سلول (ADCC) مي گويند.
اتصال IgG به سلولهاي هدف باعث مي شود كه اولاً شناسايي اين سلولها توسط NK كه نقش اصلي را در فرآيند ADCC بازي مي كنند، راحت تر باشد و ديگر اين كه سبب فعال شدن سلول هاي NK در جهت توليد و ترشح سايتوكاين هايي نظير عمل عامل نكروز دهنده ي تومور (TNF) شود كه اين سايتوكاين ها همراه با گرانولهاي آزاد شده اين سلول ها به عنوان ميانجي هاي واكنش هاي التهابي و ليز كننده ي سلولي عمل مي كنند. جالب اينجاست كه IgG هاي منومر موجود در پلاسما به علت ميل پيوندي كم اين گيرنده قادر به تحريك سلول هاي NK نيستند. مكانيسم مشابهي توسط ائوزينوفيل ها و IgE براي از بين بردن انگلها نظير كرمها،اجرا مي شود. نوتروفيل ها و فاگوسيتهاي تك هسته اي قادر به ليز انگلها نيستند.
9- مهار فيزيكي پاسخهاي ايمني : جمعيتي از لنفوسيتها گيرنده هايي نيز براي قسمت Fc ايزوتايپ هاي مختلف ايمونوگلبولين دارند كه قادرند عمل لفنوسيتها را تنظيم نمايند، از جمله اتصال IgG از قسمت Fc به گيرنده ي آن در سطح سلول هاي B كه به مهار فعاليت سلول هاي B منجر مي شود.
قدرت عملكرد تفكرات داني و پليد به حدي نيست كه نيازي به برانگيخته شدن پاسخهاي عالي روح به آنها باشد كه ما به اين گونه افكار آنتي ژن معنوي مي گوييم.
آنتي بادي معنوي نيز در واقع افكار مثبت و عالي و الهي است كه انسان بر ضد افكار داني، پليد و شيطاني توليد مي كند.
مواد اوليه اين كارخانه جات كوچك نياتي هستند كه بر حسب وظيفه و براي رضاي خدا مي نماييم و آنتي بادي نيز در واقع افكار مثبت و عالي و اعمال ما در واقع ماحصل نتيجه ي اين پيروزي آنتي بادي بر آنتي ژن معنوي است.
شرايط افزايش ايمونوژنيسيته ي معنوي
1- هر چه فكر داني تر باشد
2- هر چه درجه ي عقلاني
3- هر چه آن فكر، پيچيده تر باشد
آنتي ژن هاي بروني از روحهاي منفي بشري سرچشمه مي گيرند افرادي كه خود از نظر فكري و معنوي آلوده هستند بسيار خطرناك اند و باعث آلودگي روح انسان مي شوند. عده اي هم آنتي ژن دروني هستند كه از درون انسان برانگيخته مي شوند و در عالم معنا، همان غليانها و طغيانها نفس ماست كه به نص قرآن بر اثر غنا، نفس طاغي مي شود.
الف)آفتها و موانع معرفتي كمال انسان
1- تكيه بر حواس ظاهري: حواس پنچگانه ي ظاهري در نظر مولانا نقش بسيار اندك و ناچيزي در شناخت حقايق جهان بر عهده دارند
2- وهم و خيال: مولانا در مورد تكيه بر وهم و خيال چنين نظر مي دهد.
3- پيروي از عقل جزوي: عقل جزوي زنداني ادراكات بشري است و سراسر جغرافياي معرفت او محدود به آگاهيهايي است كه وسايل و اسباب براي او حاصل مي كنند و اين امر موجب مي شود تا چشم او از ديدن حقيقت بسته بماند.
مولانا بر اين عقيده است كه عقل جزوي از استبداد و خويشتن بيني مدعي است كه به همه ي اسرار جهان آگاهي دارد ولي درست به همين دليل است كه نمي تواند عشق را دريابد و نيز همين امر موجب رانده شدن او از آستان الهي گرديده است.
4- پيروي از هوي و هوس: نفس آدمي دوزخي است كه چون شراره اي از آن دامن او را به چنگ آرد همه ي هستي او را بسوزاند و هر لحظه اشتهاي سيري ناپذيرش افزوني گيرد.
كثرت آنتي ژن ها،كثرت آنتي بادي ها را به لحاظ نوع و عملكرد مي طلبد.
طلب نيز اولين منزل از منازل هفت گانه ي سلوك عرفاني است.
دستگاه بيگانه خوار (فاگوسيتوز)
بيگانه خوارهاي اصلي شامل نوتروفيل ها و مونوسيتها هستند كه نوتروفيل ها در التهاب حاد و كشتن ميكروبها و دومي در التهاب مزمن درگير مي شوند. نوتروفيل ها و مونوسيتها از يك جد سلول بينادي چند ظرفيتي در مغز استخوان مشتق شده اند.
در شرايط طبيعي در حدود 5 روز اين سلول ها در اين مخزن ذخيره اي مي مانند و سپس در گردش خون آزاد مي شوند كه حدود 8-10 ساعت در گردش خون هستند و سپس به بافتها مهاجرت مي نمايند و در آن جا 1-2 روز زنده مي مانند.
مونوسيتها: از خصوصيات اين سلولهاي بزرگ بيگانه خوار، وجود يك هسته ي بزرگ لوبوله و سيتوپلاسم خاكستري فراوان است كه داراي گرانولهاي آزوروفيليك ظريف هستند. به طور طبيعي 5-1% لكوسيتهاي در گردش را تشكيل مي دهند. مونوسيتها بر خلاف نوتروفيل ها مخزني اضافي در مغز استخوان ندارند و مونوسيتهاي رسيده چندين روز زودتر از نوتروفيلهاي مغز استخوان در گردش خون آزاد مي شوند. نيمه عمر مونوسيت در خون 8 ساعت است. تواناي انجام اعمال گوناگون بيگانه خواري در محلهاي التهاب، در پاسخ به فرآورده هاي باكتريايي، در مورد مونوسيت بيشتر از نوتروفيل است. با وجود اين نوتروفيل ها، سلول هاي بيگانه خوار اصلي محسوب مي شوند زيرا حركت آنها از مونوسيت سريعتر است.
مونوسيتها بعد از اين كه گردش خون را ترك كردند وارد نسوج مي شوند و در آن جا به ماكروفاژهاي بافتي تبديل مي شوند كه تا 2 سال زنده مي مانند و اعمال آنها زدودن مواد زايد و باكتري هاي هضم شده است.
توانايي سلول هاي بيگانه خوار در مهاجرت به محلهاي عفونت و يا التهاب يا پديده ي كموتاكسي، شناخته شده است.
خوردن ذرات، يك جريان فعال است كه همراه با تجمع و جدا شدن عناصر قابل انقباض و تشكيل پاهاي كاذب به دور ذرات بيگانه و در نهايت ايجاد يك فاگوزوم مي باشد. پس از بلع كامل ذره ي بيگانه و تشكيل فاگوزوم،گرانولهاي داخلي سلولي به غشاي فاگوزوم متصل شده و محتويات خود را به داخل آن مي ريزند (فرآيند دانه زدايي) كه موجب كشته شدن و هضم ميكروب ها مي شود. گاهي نيز تحريكات ناشي از مواد كموتاكسي محلول در محل التهاب، موجب به هم ريختگي ميكروتوبول هاي جمع شده و در نتيجه باعث وقفه ي بلع و تبديل سلول هاي بيگانه خوار به حالت ترشحي مي شود و محتويات گرانولها به خارج سلول مي ريزد و جريان التهاب را تشديد مي نمايد.
دستگاه كشنده ميكروب سلولهاي بيگانه خوار مشتمل بر موادي مانند آنيون سوپر اكسيد (O2)، پراكسيد هيدروژن (H2O2)، راديكال هيدروكسيل (OH) و آلدئيدهاي كشنده باكتري (RCHO)، هيپوكلروس اسيد و كلرامين هاو مواد ترشحي تنفس سلولي هستند. ميلوپراكسيد از موجود در گرانولهاي آزوروفيليك كه در طي فرآيند دانه زدايي به داخل فاگوزوم وارد مي شود، از طريق هالوژن هايي نظير يد و كلر، موجب تشديد اين فعاليتها مي گردد.
ابتدايي ترين وظيفه ي سيستم ايمني تفريق و تمايز خودي از بيگانه است. به عبارت ديگر سيستم دفاعي بدن بايد از فرآيندها و ادوات خاص و حساب شده اي به منظور تأمين اين مقصود استفاده كند. بديهي است اولين نماز و ضرورت در اين راستا، لزوم حضور علائم و رمزهاي خاص بر سطح سلولها و بافتهاي بدن است كه بدان وسيله كليه ي سلولها و بافت هاي بدن براي دستگاه دفاعي به عنوان خودي قلمداد مي شوند.
به وجود چندين شكل ثابت از يك ژن در جمعيت، پديده ي چند شكلي مي گويند. MHC در بين سيستمهاي ژني بدن داراي بالاترين ميزان چند شكلي (پلي مورفيسم) است. يعني افراد مختلف موجود در يك گونه، به عنوان مثال انسان داراي اشكال متفاوتي از هر ژن MHC است كه به اين اشكال متفاوت آلل مي گويند.